آیا گریز زن و نیازش به حضور در اجتماع، نتیجه احساس بیگاری و رنجهای خانهداری و بیارزش قلمداد کردن کار خانهداری ست یا حضور و مشارکت فعال زنان در جامعه، جزو وظایف آنان و در جهت رشد و متعالی شدنشان است؟
در خصوص تأثیر حضور زن در خانه میتوان گفت: مهر مادری، سرآمد و سمبل همه محبتهای انسان در جهان هستی است و از طرفی، زن به منزله ضرورتی از جنس هواست که وجودش برای حیات عاطفی و جنسی مرد ضروری است اما با این حال، زن از نظر اسلام یک انسان توانمند و مستقل و مکمل رشد است که نه تنها در برابر وظایف زنانگیاش مسؤول است بلکه بنا به مسؤولیت انسانیاش عهدهدار مسؤولیتهای فردی و اجتماعی نیز میباشد.
چنانچه نگاه زن به خود نگاه ارزشی و انسانی باشد در برابر جامعه نیز احساس مسؤولیت کرده و فعالیتهای اجتماعی نیز در نگاه او ارزشنمد خواهند بود و متأثر از این دیدگاه، زنان حضور و مشارکت فعال در جامعه را وظیفه خود می دانند و از این پس فعالیتهایشان در اجتماع صرفا به منظور فرار از خانه، گرفتن حقوق و سهم برابر با مردان در اجتماع و حتی رفع نیازها و استقلال مادی و... نخواهد بود بلکه حضورشان در اجتماع، پاسخی است به مسؤولیت اجتماعی و نیاز فطری شان.
جهت درک بهتر هدف از زندگی و خلقت انسان با تمام توانمندیهایش به تشریح اهمیت زندگی فردی با مقایسه زندگی نباتی و انسانی میپردازیم.
تشریح اهمیت زندگی فردی با مقایسه زندگی نباتات و انسانها
خداوند در آيه ۱۱۵ سوره مومنون میفرمايد: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ آيا گمان بردهايد كه ما شما را بيهوده آفريدهايم و به سوى ما باز نخواهيد گشت!؟
خداوند از چه هدفی صحبت میکند!؟ و چطور میتوان به آن دست یافت!؟
آیا این هدفی که خداوند در موردش صحبت میکند جز این است که توانایی و استعدادهای بالقوه خود را به فعلیت برسانیم یعنی از حداکثر توانایی و استعدادهایمان نهایت بهره را ببریم، به حداکثر رشد خود برسیم و شکوفا شویم تا در نهایت زندگی، حیات و عملکردمان گامی باشد برای تجلیل از خداوند و متعالی ساختن زندگی خود و دیگران!؟
برای درک بهتر مفهوم شکوفایی و هدفمندی زندگی هر فرد، میتوان از طبیعت الهام گرفت و از آن در زندگی برای رشد و توسعه فردی استفاده نمود. همانطوری که زنده شدن حیات و طبیعت در بهار میتواند اشارهای به معاد در مقیاس کوچک باشد اگر دقت کنیم مراحل زندگی نباتات هم بیارتباط با زندگی ما انسانها نیست. همه گیاهان اعم از گلها، درختان و .. از بذر به وجود آمدهاند یعنی در ابتدا یک بذر بوده که در زیر خاک قرار گرفتهاند، شرایط اولیه رشد و نمو مانند آب، خاک، خورشید(گرمای خورشید)، برایشان فراهم شده، توان رشد کردن در وجودشان نهادینه شده و متناسب با نوع بذر، جایگاه، رسالت و هدفی نیز برایشان تعیین و مقدر گردیده است.
برخی از بذور به انواع گل در طرح و رنگ و بوهای متفاوت تبدیل شده و برخی نیز به انواع درختان غیر مثمر و مثمر با انواع میوهها در طعم و رنگهای متفاوت تبدیل میشوند. درواقع؛ ماهیت واقعی یک بذر زمانی آشکار میشود و زیباییاش نمایان میگردد که به حداکثر رشد خود برسد و شکوفا گردد.
اگر یک گل را در حالت بذر بودن و شکفته شدن با هم مقایسه کنیم!
آیا یک گل به حالت بذر بودن زیباتر و مفیدتر است و ماهیت واقعی آن مشخص میشود یا زمانی که به یک گل تبدیل شده و شکفته میشود و با رنگ و بویش سبب زیباتر شدن این دنیا و مایهی آرامش انسانها میشود!؟
رشد کردن، شکفته شدن، زیبایی بخشیدن به این دنیا و مایهی آرامش بودن، وظیفه و رسالت بذر یک گل در این دنیاست!
آیا انسان با اشرف مخلوقات و خلیفه خدا روی زمین بودنش، به اندازه یک گُل از درک معنای زندگی و مسأله رشد و شکوفایی عاجز است که نمیتواند زندگی متفاوت و معناداری برای خود بسازد و به سهم خود دنیا را جایی بهتر برای زندگی نماید و تغییر و اصلاحی مثبت انجام دهد!؟
هر کدام از انسانها (گوهر وجود همه انسانها) روی کره زمین، دقیقا مانند یک بذر هستند. با اینکه ممکن است در شرایط مختلفی قرار گرفته باشند با این حال، شرایط اولیه که همان توان، ظرفیت و استعداد لازم برای رشد است برای هر کسی که بخواهد رشد کند در اختیارش قرار داده شده است فقط باید زحمت کشید و مسیر رشد را پیدا کرد و تلاش و تلاش کرد آنگاه جایگاه، رسالت و هدفی که برایش خلق شده است را درک خواهد کرد. پس وظیفه همه کائنات و مخلوقات رشد کردن و شکوفا شدن در معنی و مفهومی خاص است.
باید مواظب بود تا در معنی و مفهوم آنچه منظور ما از شکوفایی است اشتباهی صورت نگیرد چرا که یکی ممکن است شکوفا هم شود به این معنی که از تمام ظرفیت و توان و استعداد بالقوهاش استفاده کرده باشد و حتی به بار هم بنشیند اما ممکن است میوه آن نهتنها شیرین نباشد بلکه تلخ و سمی و مضر باشد مانند انسانهایی که از توان و قدرتشون برای امری غیر از مفید بودن و سعادت انسانها استفاده میکنند.
خداوند در سوره تین آیه ٤ می فرمایند: لَقَدْ خَلَقْنَا ٱلْإِنسَٰنَ فِىٓ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍۢ
انسان را در بهترین استعداد و توانایی رشد دهنده آفریدیم تا در جهت رشد و کمال وجودی خویش قیام کند، رشد کند و با به فعلیت درآوردن استعدادهای بالقوهاش در مسیر حق و حقیقت، زیبایی و خیر شکوفا شود و به کمال انسانیت برسد.
در اینجا صحبت از جنسیت نشده و انسان که شامل مرد و زن است را شامل میشود. درواقع انسان با حرکت و رشد، ماهیت واقعی خود را میسازد و در کشاکش سختیها و زیرو روشدنهای زندگی جوهر انسانی و هویت خود را بروز میدهد.
در این سوره به خوبی به رابطه بین سختی و رنج و میزان رشد و متعالی شدن انسان و رضایت از زندگی اشاره شده است.
در ابتدا به دو میوه انجیر و زیتون اشاره شده است اینکه انجیر در مناطق خشک و کویری و در شرایط سخت به عمل میآید اما با این حال با حدقل آب، حداکثر عملکرد را دارد. درخت زیتون نیز در دل و لابه لای صخرهها رشد میکند ریشههایش آنقدر به زمین فرو میرود که صخرهها از حالت مانع خارج و به تکیه گاهی برای درخت تبدیل میشود و باعث مقاومت شاخهها در برابر طوفانها میشوند..
وجه تمایز این دو درخت با درختان سرسبز در این است که چه بسا درختانی که در مناطق خوش آب و هوا هستند از نعمات بی شمار آب و خاک و نورخورشید براحتی استفاده می کنند اما با این حال میوه نمیدهند. این درختان با هوش نباتی خودشان، محدودیت را محرومیت نمیدانند، آنها ماهیت واقعی وهدف و مسیر زندگیشان را شناختهاند ومتناسب با شرایطی که در آن قرارگرفتهاند در مسیر به کمال رسیدنشان از توان و استعدادهای خاص و بالقوه شان نهایت استفاده رو میبرند.
اگر هدف زندگی ما صرفا راحتی و آسایش باشد مانند مناطق درختان سرسبزی خواهیم بود که ریشههای سطحی دارند و به محض مواجه شدن با کوچکترین تنش و سختی، زود خود را میبازیم و کم میآوریم.
برتری انسان نسبت به سایر مخلوقات قدرت تفکرو ارادهاش است زمانی که همه چیز برای انسان مهیا باشد او از این نعمت، از این ابزار رشد استفاده چنان سودمندی نمیکند. اما اگر هدف در زندگی رضایت و غنای درونی و ظهور خود متعالی باشد جرأت و شهامت ترک منطقه امن زندگی را پیدا خواهیم کرد، جرأت تجربه کردن و شهامت شکست خوردن و.. در این حالت است که ترس را در وجود خود کشتهایم و دیگر از رنج و سختی نمیهراسیم.. پی میبریم سختی و چالشها، تجربه و آگاهیمان را بالا میبرند، زاویه دیدمان را گسترش میدهند و به وجودمان معنای بیشتری میبخشند.
پس رشد و شکوفایی جز در بطن سختی و رنج و دشواری نیست چون تنها در این شرایط است که انسان فقط روی خودش و استعداهایش تکیه میکند و خود را محور اصلی زندگیاش قرار میدهد. خودش، تنها سرمایه خودش است و با رجوع به خود، به استعدادهایش پی میبرد و با بکار بردنشان شروع به خودسازی میکند آن موقع است که بهترین خود را میسازد و بروز میدهد. پس هدف زندگی اغنا شدن و به ثمر نشستن آدمی ست نه صرفا تن دادن به جاذبههای دنیایی و غرق لذت و شهوات و شادی شدن..
وقتی شخص در مسیر اغنا شدن قرار بگیرد درک این مسأله که بسیاری از برنامههای ارزشمند زندگی درمقاطعی با راحتی و آسودگی و خوشحالی همراه نیستند اما با این حال ارزش پیگیری را دارند، ورود به جامعه و فعالیت در امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی، کندو کاو در استعدادهای حرفهای، مدیریت خانواده، حفظ ازدواج، راه اندازی یک کسب و کار و.. هیچ کدام از اینها ممکن است انسان را به صورت روزمره شاد نگه ندارد، درواقع همه آنها چالشهایی باشند خسته کننده و فرسایشی که انسان را از راه به در میبرند، زخم میزنند ولی با همه اینها چون اثر مفیدی برجای میگذارند در پایان زندگی احساس میکنیم که ارزش انجام دادن داشتهاند چرا که با این کارها به چیزی باارزشتر از آسایش میرسیم با اثری که میگذاریم و تغییری مثبتی که ایجاد میکنیم به آرامش و رضایت درونی میرسیم.
اگر همواره اغنا شدن را به یاد داشته باشیم و هدفمان دست یابی به آرامش درون باشد نه صرفا آسایش بیرون، دیگر انتظار نخواهیم داشت حرکت در طول مسیرزندگی بدون رنج و سختی و تلاش باشد و ان وقت است که دیگر خودمان را بابت اینکه همیشه خوشحال و در آسایش نیستیم سرزنش نمی کنیم، میفهمیم که تلاش ما برای چیزی مهمتر از یک شادی زود گذر و صرفا تن پروری است، هدف ما، ادا کردن حق مطلب است در مورد توان بالقوه بشر و فعالیت هر چند کوچک اما مفید برای بهبود و ارتقاء گونه انسان که همان به کمال انسانیت رسیدن است.
در این میان، زنان نیز از این قضیه مسثتثنی نیستند
زن یک انسان آزاد، واحد با توان، استعداد، ظرفیت، جایگاه و رسالت متفاوت و مستقل است. او نیز دقیقا مانند یک گُل، تا زمانی که شکوفا نگردد زیبایی واقعیاش نمایان نمیشود و مانند یک درخت مثمر ثمر نخواهد بود و به بار نخواهد نشست.
برای تحقق این مهم (شکوفایی زن)، نباید مانع آزادی فطری شان شد. آزادی که امکان توان استفاده از ظرفیت و توانمندی انسان برای رشد و تحول، توان ساختن و پرداختن خویش و آگاه شدن به وجود و ویژگیهای خویشتن را در اختیار انسان قرار میدهد. آگاهی و آزادی مثل دو روی سکه و همیشه با هم هستند هر چه آگاهی شخص کمتر باشد افکار و رفتارش کمتر آزادانه و از آن خودش خواهد بود پس منظور از آزادی، بیبند و باری نیست، از فطرت خود دور شدن نیست بلکه درک آزادی درونی (انتخاب خویشتن) و رها شدن از تلقین و نگرشهای منفیست، فرصت شناخت و استفاده از توانایی و ظرفیت رسیدن به آن چیزی که واقعا هستیم یعنی اینکه ما بتوانیم جای مخصوص خود را در جهان تشخیص دهیم و مسؤولیت ادامه حیات خویش را به عنوان شخصیتی توانمند و مستقل بر عهده بگیریم این همان نیروی محرکه و انگیزه بخش زندگی زنان است تا رشد کنند، توانمند شوند و شکوفا گردند در این صورت است که زنان به استقلال شخصیتی میرسند و در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی موفقتر ظاهر میشوند.
حال شما به من بگویید ...
آیا صرفا با ماندن در خانه، میتوان به چنین رشد و تعالی و رضایت از زندگی رسید؟
انسانها، خانوادهها و جوامع قربانی ناآگاهیشان میشوند. وقتی آگاهی پایین باشد مفاهیم، موضوع، نقشها، حقوق و وظایف و حق و ناحق گاها ناقص و حتی اشتباه برداشت میشود.
مشکل ما زنان ضعف فردی، نشناختن خود و عدم قبول و پذیرش مسؤولیت هویت فردی و انسانیمان است طوری که باعث شده از درک صحیح هدف زندگی و رشد و تعالی آنطور که شایسته است باز بمانیم.
بله درسته، فعالیتهای اجتماعی، نباید زن را به سمت فرو رفتن در قالبهای مردانه و مغلوب ساختن ویژگیهای زنانه سوق دهد طوری که همه آرمانها و آرزوی زنانه رنگ ببازد که این خود بزرگترین ظلم به فطرت زنانه است. زنان باید هر دو هویت انسانی و زنانگیشان را حفظ کنند، تقویت نمایند و رشد دهند و با هر دو هویت ابراز وجود نمایند. تنها در این حالت است که به جایگاه واقعی خود به عنوان یک انسان در قالب یک زن میرسند. متأسفانه حافظه تاریخی زن در کشورهای مسلمان از یک سو به جاهلیت وصل است و از سوی دیگر به جلوههای دل فریب مُدرنیته.. سنت خواهی و نوگرایی دو راه گیج کنندهای است که زن امروزه بر آستانه آن ایستاده است در این میان احساس میشود تنها سرنوشت زنانی امیدوار کننده است که راه اعتدال را در پیش میگیرند همان تعادل خانه و اجتماع. یعنی پالایش و پیرایش درست و منطقی آموزههای سنت و دستچین کردن سلیقه مند آرایههای وارداتی دنیای نو. برای تحقق این مهم، زنان باید روش حل مسأله را یاد بگیرند یعنی از طرفی بدون نیاز به تنش و درگیری و با تقویت بُعد منطق و استدلال، نیازها و خواستههایشان را در خانه بیان و قاطعانه روی موضع حق ثابت قدم باشند و از طرف دیگر با چیزی که قبولش ندارند نجنگند، چرا که با تمرکز روی هر مسألهای درواقع آن مسأله را به رسمیت شناخته و پرورش و جان می دهید. به جای تمرکز روی علف هرز، گیاهان مفید پرورش دهید، با تمرکز روی پرورش گیاهان مفید، علفهای هرز توانایی رقابت با گیاهان مفید را نداشته و خودبه خود، بدون صرف هیچ انرژی حذف میشوند. به جای اعتراض به کمبودها، روی شناسایی و کشف و تقویت توانمندیهایتان تمرکز کنید آنگاه اثر محدودیتها و محرومیتها خودبه خود کم و از بین میرود.
پس ارتقاء همه جانبه مقام زن به دو عامل بستگی دارد:
١-استقلال و مسؤولیتپذیری جسورانهای که ناشی از خودباوری و اعتمادبه نفس زنان است و از استعداد و تواناییهای ذاتی او خبر میدهد (عوامل درونی)
٢-آگاه شدن و انعطافپذیر بودن خانواده و جامعه (عوامل بیرونی)
مردان جامعه میبایست مسؤولیت کامل خود را بدون منت و سوءاستفاده کردن بر عهده بگیرند فرضا به بهانه تأمین زندگی (نفقه) زنان را وادار به تمکین نکنند و آنها را به پستوی خانه نرانند بلکه با اگاه و متعهد شدن و انعطاف پذیر بودن، به وظیفه و نقش خودشان به عنوان مکمل رشد عمل نمایند طوری که جدا از انجام اموری که فطرتا بر عهده زن است مانند بارداری، زایمان و شیر دهی، در سایر امور خانه اعم از تربیت و توجه به فرزند و همکاری در امور داخل خانه، سنگ تمام بگذارند. رشد همزمان زن و مرد به مثابه دو بال خانواده برای پرواز به سوی آرامش و خوشبختی میباشد. چرا که اگر رشد نامتوازن وجود داشته باشد بخاطر شرایط ناصحیح مدیریت، عدم تعادل رشد بین اعضا و احساسات فداکارانه زن در مقابل مرد، گاهی مرد جایگاهی فراتر کسب کرده و فراموش میکند که این فرا رفتن و تفاوت، با فداکاری آن دیگری به دست آمده است که بار زندگی را بیشتر بر دوش کشیده به همین دلیل زن و مردی که قبلا یک روح در دو بدن بودهاند اکنون دیگر، نه همفکرند و نه همشأن و همین دیدگاههای متفاوت باعث میشود که فاصلهها هر روز بیشتر شده و حاصل آن عدم رفع نیازهای روحی و روانی طرفین و یا پس از سالها همزیستی، فروپاشی و جدایی باشد. به همین دلیل باید به اصلاح و ارتقاء سطح روابط بین زن و مرد چه در خانواده و چه در اجتماع پرداخت و ضمن ارائه شرط و شروط و اگرهای چاره ساز باید به آنها نیز عمل کرد.
در پایان میتوان گفت؛ خواهرانم اینقدر خواستار حقوقی نباشید که خودتون میتوانید بدست آورید، اینقدر حق و حقوقتان را گدایی نکنید معمولا چیز خوبی به گدا نمیدهند.. هر چیزی بهایی دارد بهای احقاق حقوق زنان هم پذیرفتن مسؤولیت بیشتر در قبال آگاهی، رشد و توانمند شدنشان است. مطمئنا با آگاهی و رشد کردن، زنان از باتلاق روزمرگی و بیهدفی و پوچی نجات مییابند فقط کافیست دیگر وقت خود را به بی خیالی، گوشه نشینی و راحت طلبی نگذرانند بلکه آستین همت را بالا زده و با آگاهی و عزم و اراده و خودباوری بیشتر به میدان آمده و به فکر رشد و شکوفایی خود برای لذت بردن از نعمت وجود و خدمت به بندگان خدا باشند و این همان مأموریتی است که پروردگار آن را به انسان سپرد و به همین خاطر نیز مسجود ملایک و جن شد.
۱۷-۸-۹۹
نظرات